-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کردن بپیش زخم شمشیر تو باید جان سپرکردن
2 اگرچه سر نهم بر خاک پیش رهروان تو ولی با منکران ره نخواهم سربسر کردن
3 نگویم از دل و از جان بپیش روی آن جانان که عاشق را نمی شاید حدیث مختصر کردن
4 بسر گردان چو پرگارم ولی امید می دارم میان زلف و رخسارت شبانروزی بسر کردن
5 بپیش شمع رخسارت چو پروانه برقص آیم ببازم جان شیرین را، توانم این قدر کردن
6 نشان عاشقی چبود؟ اگر دانی یقین دانی وداع جان و دل گفتن، بترک پا و سر کردن
7 وداع آرزوها کن، پس آنگه رو سوی ما کن ز شهر تن بملک جان اگر خواهی سفر کردن
8 جوانمردی چه میباشد؟ بآیین طلب کاران درخت باغ عرفان را بحکمت بارور کردن
9 اگر عاشق شدی، قاسم، نشان عاشقی چبود؟ بیک دم ملک هستی را همه زیر و زبر کردن