از سوز دلم دیدهٔ مهجور از جویای تبریزی غزل 788

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

از سوز دلم دیدهٔ مهجور شود خشک

1 از سوز دلم دیدهٔ مهجور شود خشک هر قطرهٔ خون در تن رنجور شود خشک

2 ای مغبچهٔ مگشا سر خم محتسب آمد این چشمه مباد از نظر شور شود خشک

3 هر سر که در او زمزمهٔ عشق نباشد امید که چون کاسهٔ طنبور شود خشک

4 هرگز نبرد نام می از مرده دلی ها یارب لب زاهد چو لب گور شود خشک

5 آن زخم که لب تشنهٔ آب دم تیغ است مپسند که همچون لب مخمور شود خشک

6 جویا ز تف آتش دل سیل سرشکم چون آینه در دیدهٔ مهجور شود خشک

عکس نوشته
کامنت
comment