آمدم در دل اساس عشق محکم هم چنان از جامی غزل 789

آمدم در دل اساس عشق محکم هم چنان

1 آمدم در دل اساس عشق محکم هم چنان با غمت جان بلا فرسوده همدم هم چنان

2 از سپاه هجر شد معموره عمرم خراب ملک دل سلطان عشقت را مسلم هم چنان

3 دیگران در بزم وصلت شادکام و سرفراز زیر بار محنت و غم پشت ما خم هم چنان

4 سبز و خرم گلشن عیش همه یاران ز تو کشت ما از ابر احسان تو بی نم هم چنان

5 زخم تیغ غمزه را صد ره به پیکان دوختی وان جراحت سر نمی آرد فراهم هم چنان

6 سوخت جان بیدلان از داغ حرمان و رقیب در حریم خلوت خاص تو محرم هم چنان

7 عشقبازان یک به یک رسم صلاح آورده پیش جامی بی صبر و دل رسوای عالم هم چنان

عکس نوشته
کامنت
comment