1 به خدمت آمدم دی بامدادان نبودی در وثاق مرده ریگت
2 گذارم بر طریق مطبخ افتاد بدیدم لوت و پوت همچو ریگت
3 بخار جوع کلبی از چهل گام به مغز من همی آمد ز دیگت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کی بود؟کی بود؟ که در آیم ز درت همچو زلف تو در افتم ببرت
2 تا که از بوسه بتاراج دهم شکر ننگت و تنگ شکرت
1 کجایی ای بدو رخ افتاب دلداری؟ چگونه یی که نه یی هیچ جای دیداری؟
2 بیا و خوی فرا مردمی و مردم کن که هیچ حاصل ناید ز مردم آزاری
1 ز لعلت عکس در جام می افتاد نشاط عالمش اندر پی افتاد
2 جهانی می پرستی پیشه کردند چو از رویت فروغی بر می افتاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به