- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من بیدل گهی ز آمد شد کویت نیاسایم ولی هرگز نمی بینم تو را چندان که می آیم
2 مرا زین در مران چون با سگانت بسته ام عهدی که تا جان در تنم باشد بود خاک درت جایم
3 بگرید زار و گوید جان ازین مشکل توان بردن جراحت های پیکان تو را با هر که بنمایم
4 اگر بوسیدن پای تو نتوان کاش بگذاری که رخسار غبارآلود بر خاک رهت سایم
5 نشان پای من حیف است در کوی تو شادم کن به یک وعده که از شادی نیاید بر زمین پایم
6 نیاید جز خیال عارضت پیش نظر چیزی چو از خواب اجل روز قیامت چشم بگشایم
7 ز روی مردمی یکره بگو جامی سگ مایی اگر چه آن چنان هم نیستم کین نام را شایم