جامی

جامی

جامی
جامی

دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش از جامی غزل 193

غزل 193 ام از 3391 خاتمة الحیات - غزلیات

دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش

1 دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش گرم از میان مردمان چون اشک بیرون کردمش

2 کردم عقیقین حقه ای پیدا به یاد آن دهان یاد آمد آن دندان مرا پر در کنون کردمش

3 لیلی به خواب از من شبی پرسید وصف زلف تو گفتم مسلسل نکته ها چندان که مجنون کردمش

4 چون خیمه را دیدم تهی از وصلت ای سرو سهی جویی که گرد خیمه بود از گریه جیحون کردمش

5 یارب چه سخت آمد دلت کز بهر رحم احوال خود هرچند افزون گفتمش بیرحمی افزون کردمش

6 زخمی که مار گیسویت بر جان من زد به نشد گرچه ز افسون خوان لبت صد بار افسون کردمش

7 جامی که با میخوارگان می داشت همرنگی هوس جامی دو بر وی ریختم دراعه میگون کردمش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش

شاعر شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش چه کسی است ؟

شاعر شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش جامی می باشد.

شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش چیست ؟

قالب شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش غزل است

مضمون اصلی شعر دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.