- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون از هوای او دلم افتاد در راه جنون
2 گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون
3 گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست چون بدست آرم که در مارت نمیگیرد فسون
4 شاید ار گویم که جانست آن پری پیکر که هست زلف او چون جیم و قامت چون الف ابرو چو نون
5 از هوای شکر میگون او طوطی عقل شد زبون آری خرد باشد بدست می زبون
6 خاک هستی مرا دادند بر باد فنا آب چشمم از برون و آتش دل از درون
7 بر دل ابن یمین ترک کمان ابرو زد است تیر غمزه زخم آن پیدا و پنهان جوی خون