- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حیران لقایی شدم امروزکه دانی باقی به بقایی شدم امروز که دانی
2 یار آمد و جان گشت فدای قدم او قربان وفایی شدم امروز که دانی
3 فیض نظر پیر خرابات، بنازم خاک کف پایی شدم امروز که دانی
4 زنگ تن، از آیینهٔ جان پاک زدودم یعنی به صفایی شدم که امروز که دانی
5 بگرفت مرا از خود و خود را به عوض داد ممنون عطایی شدم امروز که دانی
6 از شرک دویی، ترک خودی کرد خلاصم از خود به خدایی شدم امروز که دانی
7 کوته نظری حلقهٔ بیرون درم داشت محرم، به سرایی شدم امروز که دانی
8 فقر شب هستی، چو گدا دربدرم داشت آسوده به جایی شدم امروز که دانی
9 از شیوهٔ آن حسن، خبردار نبودم مفتون ادایی شدم امروز که دانی
10 هر پرده که نی راست، حزین از دم نایی ست بیخود به نوایی شدم امروز که دانی