-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدم ز توبهٔ بی صرفه در بهار خجل مباد از رخ پیمانه میگسار خجل
2 ز مایه داری اشکم خوش است خاطر دوست خدا کند، نکند دل مرا ز یار خجل
3 نکردمش گرو باده از گرانجانی شدم ز خرقهٔ پشمینه در خمار خجل
4 فکنده مهره به ششدر مرا تهیدستی نشسته ام ز حریفان بد قمار خجل
5 دل فسرده مرا کرده ز آب دیدهٔ خویش چو تخم سوخته، از ابر نوبهار خجل
6 نه دست عقده گشایی نه ذوق تسلیمی چو من مباد کس از جبر و اختیار خجل
7 به این دو قطره ی خون می کنم گل افشانی اگر نگردم از آن نازنین سوار خجل
8 گلوی تشنه من موج خیز کوثر شد چرا نباشم از آن تیغ آبدار خجل؟
9 خدای را لب پیمانه بر لبم دارید گران خمارم و از دست رعشه دار خجل
10 چه شکرها که ندارم ز بی سرانجامی چو دیگران نیم از روی روزگار خجل
11 به زیر تیغ تو از شرم ناشکیبایی چو شمع می گزم انگشت زینهار خجل
12 نه دل به جا و نه دین، تا کنم نثار، حزین نشسته ام به سر راه انتظار خجل