1 در خون جگر شدم نهان چون ساغر بر بسته بقصد خود میان چون ساغر
2 در روی کسی که می خورد خون دلم می خندم ازمیان جان چون ساغر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
2 تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
1 اگر امروز آن بتم همدم نیاید نصیب جان من جز غم نیاید
2 نیامد دوش و جانم بر لب آمد ز بیم آنکه امشب هم نیاید
1 از تو جز درد دل و خون جگر حاصل نیست چه کنم جان؟ چو جزین هیچ دگر حاصل نیست
2 بر نبندد ز میان تو کمر طرفی، از آنک در میان خود بجز از طرف کمر حاصل نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به