1 صد طعنه ز هر گدای می خوردم من صد شربت جان گزای می خوردم من
2 از جور تو پشت دست می خاییدم من وز هجر تو پشت پای می خوردم من
1 قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان
2 شعبده لب ترا از پی دلبری فلک ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان
1 بیا بنشین که دلها بی تو برخاست دمی با ما دل سنگین بکن راست
2 من اندیشم که جان بر تو فشانم مشو از جای کین اندیشه برجاست
1 چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن؟ به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن
2 رخ گردون ز لون او به عنبر گشته آلوده دل هامون ز اشگ او به گوهر گشته آبستن