1 هستم ز وصال دوست دلشاد امشب وز غصۀ هجر گشته آزاد امشب
2 با یار نشسته و بغم می گویم یا رب که کلید صبح گم باد امشب
1 باد بر خاک ترک تازی کرد با عروسان خفته بازی کرد
2 ابر از آب دیده وقت سحر جامۀ شاخ را نمازی کرد
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور