1 در عشق تو بی مذهبم و بی دینم نور رخ تو ز کفر و دین می بینم
2 چون دل بصفای معرفت روشن شد در مرتبه یقین بود تمکینم
1 گر وصال دوست می خواهی بیا بنده شود این خواجۀ دل زنده را
2 خواجۀ دل زنده قطب عالم است مرکز دوران چرخ اعظم است
1 بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا
2 ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم چکنم صلاح و تقوی چو شدم بعشق رسوا
1 کونین قطره ایست ز دریای ذات ما افهام قاصرند ز کنه صفات ما
2 از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان اسم و صفات ما شده مجلای ذات ما