1 در عشق تو بی مذهبم و بی دینم نور رخ تو ز کفر و دین می بینم
2 چون دل بصفای معرفت روشن شد در مرتبه یقین بود تمکینم
1 ای بسا اعمال کان باشد وبال گفت پیغمبر ازین رو رب مال
2 هر عمل کان موجب کبر و ریاست در حقیقت آن عمل جرم و خطاست
1 تا جان مرا شد بغم عشق تولا کردم ز قرار و خرد و صبر تبرا
2 با چاشنی عشق برابر نتوان کرد نه آرزوی دنیی و نه لذت عقبی
1 پاک شو از نخوت و حرص و حسد تا که باشی بندۀ پاک احد
2 از تکبر وز رعونت دور باش تا که گردی زاولیای خواجه تاش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به