بنده پیر خراباتم و پیمانه از آشفتهٔ شیرازی غزل 970

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بنده پیر خراباتم و پیمانه او

1 بنده پیر خراباتم و پیمانه او که پناه فلک آمد در میخانه او

2 حاش لله که رود مستی عشقش از سر هرکه نوشید چو ما باده ز پیمانه او

3 من به پای خم اگر خاک نشینم چه عجب سجده‌گاه ملکوت آمده خمخانه او

4 سبحه زاهد و زنار مغان تاج ملوک همه وقف است به خاک در میخانه او

5 چشم زهاد بود بر عمل و مستان را گوش اندر ره الطاف کریمانه او

6 اگرت آرزوی نکته توحید بود بشنو وقت سحر نعره مستانه او

7 شاهی کون و مکان را به گدایی بخشد بلکه امکان بود از همت مردانه او

8 واجبش خواند گروهی و گروهی ممکن عقل حیران شده آشفته در افسانه او

9 کیست آن بحر ولایت علی آن کاو ز شرف یازده در ثمین آمده دردانه او

10 شاید آن گنج نهان جای به ویرانه کند دل سودازدگان آمده ویرانه او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر