جزای دوستی از شعله رخساران از حزین لاهیجی غزل 739

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

جزای دوستی از شعله رخساران غمی دارم

1 جزای دوستی از شعله رخساران غمی دارم به رنگ لاله بر دل، داغ دشمن مرهمی دارم

2 عجب نبود اگر باشد ز جا جنبیدنم مشکل که من بر دوش خود چون خاک، بار عالمی دارم

3 نگاه از بس شهید تیغ هجران است در چشمم ز هر مژگان خون آغشته، نخل ماتمی دارم

4 نپرسید آن تغافل پیشه، احوال مرا گاهی به خاطر حسرت بسیاری و صبر کمی دارم

5 به عاشق می شود از عشق، راز عالمی روشن نهان در آستین از داغ او جام جمی دارم

6 تراوش می کند از خاک من کیفیت عشقی سفال کهنه ام، از بادهٔ دیرین نمی دارم

7 حزین از مردم عالم، نمی بینم وفاداری به عالم مردمی چشم از غبار مقدمی دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر