1 هستم شب و روز و روز و شب در تدبیر تا خصم ترا چون کشم ای بدر منیر
2 هان تا ز قصاص من نترسی که مرا هم گردن تیغ هست و هم گردن تیر
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
1 تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام بیرنگ او ببین که چه شیون گرفتهام
2 دریای من غذای دل تنگ من شدست دریای کشتیی که به سوزن گرفتهام
1 نگارا بر سر عهد و وفا باش در آیین نکوعهدی چو ما باش
2 چنانک از ما جدایی ماهرویا زهرچ آن جز وفا باید جدا باش