1 من بندهٔ عشق، عشق مولای من است من مرده، دم عشق، مسیحای من است
2 گفتم با عشق جای معشوق کجاست گفت ای بی عقل هر کجا جای من است
1 حرف هر کس ز فکر خام خود است جنبش هر که از مقام خود است
2 آسمان با وجود این همه شأن متفکر به صبح و شام خود است
1 رفتار محال است ز کوی تو کسی را نبود گذر از یک سر موی تو کسی را
2 از عکس تو عکسی است در آیینهٔ اوهام ور نه خبری نیست ز روی تو کسی را
1 نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را
2 در شب غریبی ها حلقه های زلف او طرفه منزل امنی است خاطر پریشان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به