1 پیوسته دلم ز جور خویشان، ریش است وین جور و جفای خلق، از حد بیش است
2 بیگانه به بیگانه، ندارد کاری خویش است که در پی شکست خویش است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
2 از خرقهٔ کفر، رقعهواری بگرفت آورد و بر آستین ایمانم دوخت
1 رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت از طعن رقیب گبر کافر کیشت
2 پیش تو سپردم این دل غمزدهام کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت
1 خو کرده به خلوت، دل غم فرسایم کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
2 تا تنهایم، هم نفسم یاد کسی است چون هم نفسم کسی شود، تنهایم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **