خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
1
خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
شهان عالمآرای و جوانمردان برمک را
2
زمام حل و عقد خود نهادی در کف جمعی
که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
3
نهان در گوش هوشم گفت فارغ باش از این معنی
که سبلت برکند ایام هر ده روز یک یک را