هیهات اگر به دستِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 766

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

هیهات اگر به دستِ من استی زمامِ دل

1 هیهات اگر به دستِ من استی زمامِ دل هرگز نبردمی دگر از غصّه نامِ دل

2 بسیار دست و پای زدم در خلاصِ جان رویِ خلاص نیست به حیلت ز دامِ دل

3 از بدوِ کون اگر غم و دل توأمان نبُد پس بی غم از چه نیست زمانی مقام دل

4 بادِ صبا میانِ من و دوست محرم است جز او به دوستان که رساند پیامِ دل

5 ای یادِ صبح عرضه کن از لطفِ بی دریغ در بندگیِ حضرتِ جانان سلامِ دل

6 گو جایِ مهرِ توست اگر نه نکردمی چندین مبالغت ز پیِ احترامِ دل

7 عمرم بدین امید به سر شد که عاقبت روزی رسم مگر ز دهانت به کامِ دل

8 می بود پیش ازین و کنون می کنم غذا از خون که تا به لب برسیده ست جامِ دل

9 چندین نزاریا چه خوری غصّه از رقیب آری به روزگار کشند انتقامِ دل

عکس نوشته
کامنت
comment