مرد غوری گرسنه و تشنه از جامی هفت اورنگ 105

مرد غوری گرسنه و تشنه

1 مرد غوری گرسنه و تشنه رمقی در تن از حیاتش نه

2 لنگ لنگان به خانه روی نهاد هر که پرسید ازو جوابش داد

3 که زدم گام تا توانستم بازگشتم همینکه دانستم

4 که به کعبه نمی رسم امروز تا به کعبه بسی رهست هنوز

5 از سه فرسنگ شد درونم خون چون توانم هزار رفتن چون

6 بعد ازین کنج عزلتی گیرم رو به دیوار محنتی میرم

7 چون نیامد به دست صحبت یار واکشم پا ز صحبت اغیار

عکس نوشته
کامنت
comment