- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آدمی ز اصل فطرت آمد صاف از صفا قابل همه اوصاف
2 هر صفت را که می شود طالب می شود بر نهاد او غالب
3 گر به خوی فرشته آرد روی زود گردد فرشته سیرت و خوی
4 ور زند فعل دیو از وی سر شود از فعل بد ز دیو بتر
5 ای نگشته ز فطرت اول فطرت خویش را مکن مبدل
6 جهد کن جهد تا به عالم دل ملکات ملک کنی حاصل
7 نسپاری عنان به حیله و رید نشوی کارخانه دد و دیو
8 ور نمانده ست فطرت تو سلیم بل کز آفات نفس گشته سقیم
9 از هواهای نفس خود وا کن هر صفت را به ضد مداوا کن
10 گر بخیلی به جود کوش و کرم بذل دینار پیشه ساز و درم
11 ور حریصی به داده شو خرسند جز قناعت شعار خود مپسند
12 نفس تو گر ز نطق یابد قوت لب ببند از سخن به مهر سکوت
13 ور ز خاموشی اش نصیب افتاد بایدت لب به گفت و گوی گشاد
14 گفت و گویی کلید صدق و صواب نه که گردد مزید بعد و حجاب
15 گر کند عقل و شرع حکم سخن تو به طبع و هوا خموش مکن
16 ور نباشد سخن فروشی خوش رخت بر ساحل خموشی کن