چه حالست این؟ که: هر گه از هلالی جغتایی غزل 269

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

چه حالست این؟ که: هر گه در جمالت یک نظر بینم

1 چه حالست این؟ که: هر گه در جمالت یک نظر بینم شوم بی هوش و نتوانم که یک بار دگر بینم

2 ز هجرت تیره تر شد روزم از شب، لیک می خواهم که هر روزی ترا از روز دیگر خوب تر بینم

3 تو مست باده نازی و حال من نمی دانی نمی دانم ترا تا چند از خود بی خبر بینم؟

4 بسویت آیم و رویت نبینم، وه! چه حالست این؟ که آنجا بهر دیدار آیم و دیوار و در بینم؟

5 شب غم دیده بستم، تا نبینم بی تو عالم را چه باشد، گر گشایم چشم و این شب را سحر بینم؟

6 چنین کز محنت و خواری فتادم در نگونساری بنای عمر خود را دم بدم زیر و زبر بینم

7 فغان! کز گردش گردون نبینم هرگز آن مه را وگر بینم، پس از عمری، چو عمرش در گذر بینم

8 هلالی، گر ببینم آسمان را زیر پای خود چنان نبود که خاک آستانش زیر سر بینم

عکس نوشته
کامنت
comment