- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه چشم ترک مستت فتنه و ابرو بلاست این چنین دلبر بلا و فتنه دیگر کجاست؟
2 نقش اشیا سر به سر روشن شد از رویت مگر جام جمشید رخت آیینه گیتی نماست
3 چون تو هستی دایم اندر خانقاه و میکده رند و صوفی را چرا پیوسته باهم ماجراست؟
4 سالکان را در طریق کعبه وصل رخت منزل اول فنای خویش و نفی ماسواست
5 گونه رویت آفتاب ذات پاک است از چه رو از رخت صحن سرای هر دو عالم پر ضیاست
6 بر صراط الله از آن بر خط رویت می روم کاهل معنی را صراط الله خط استواست
7 چار مژگان و دو ابرو و دو خط و موی سر هشت باب جنت و هم جنت و فردوس ماست
8 سرو را تا نسبتی کردم به بالای تو نیست راستی را زین فرح پیوسته در نشو و نماست
9 دل ز من گفتم که دزدید؟ ابرویت گفتا که چشم این چنین پرفتنه کج با کسی گفته است راست
10 تا به سر سی و دو خط رخت ره برده ام شش جهت چندانکه می بینم همه روی خداست
11 چون نسیمی رستگار است از فنا و از عدم هر وجودی را که از سی و دو نطق حق بقاست