گرچه چشم ترک مستت فتنه از عمادالدین نسیمی غزل 31

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

گرچه چشم ترک مستت فتنه و ابرو بلاست

1 گرچه چشم ترک مستت فتنه و ابرو بلاست این چنین دلبر بلا و فتنه دیگر کجاست؟

2 نقش اشیا سر به سر روشن شد از رویت مگر جام جمشید رخت آیینه گیتی نماست

3 چون تو هستی دایم اندر خانقاه و میکده رند و صوفی را چرا پیوسته باهم ماجراست؟

4 سالکان را در طریق کعبه وصل رخت منزل اول فنای خویش و نفی ماسواست

5 گونه رویت آفتاب ذات پاک است از چه رو از رخت صحن سرای هر دو عالم پر ضیاست

6 بر صراط الله از آن بر خط رویت می روم کاهل معنی را صراط الله خط استواست

7 چار مژگان و دو ابرو و دو خط و موی سر هشت باب جنت و هم جنت و فردوس ماست

8 سرو را تا نسبتی کردم به بالای تو نیست راستی را زین فرح پیوسته در نشو و نماست

9 دل ز من گفتم که دزدید؟ ابرویت گفتا که چشم این چنین پرفتنه کج با کسی گفته است راست

10 تا به سر سی و دو خط رخت ره برده ام شش جهت چندانکه می بینم همه روی خداست

11 چون نسیمی رستگار است از فنا و از عدم هر وجودی را که از سی و دو نطق حق بقاست

عکس نوشته
کامنت
comment