1 هر چند ز چشم ما نهانی غم نیست چو در میان جانی
2 بی روی تو زیستن نخواهم کان مرگ بود نه زندگانی
3 خواهم به ره تو خاک گردم چون جلوه کنان سمند رانی
4 کو تیغ که پیش رویت امروز داریم هوای جان فشانی
5 جامی ز غم تو بس خراب است گفتیم تو را دگر تو دانی
1 شه چو شد آگاه بعد از چند گاه زان فراق جانگداز عمر کاه
2 ناله بر گردون رسانیدن گرفت وز دو دیده خون چکانیدن گرفت
1 در خم این گنبد عالی اساس چیست شغل شاکر منعم شناس
2 در مقام شاکری بودن مقیم بر کرم های جهاندار کریم
1 رفت پیش آن معبر ساده ای از ره عقل و خرد افتاده ای
2 گفت دیدم صبحدم خود را به خواب در دهی سرگشته ویران و خراب