1 هر چند که در هستی خود مینگرم معنیم یکی و در هزاران صورم
2 جز خاک نیم ولیکن از غایت لطف آبم که بهر جام برنگی دگرم
1 زهی بسلسله زلف مشگبار مجعد دل شکسته چون من هزار کرده مقید
2 ربوده گوی لطافت بصولجان سر زلف ز دلبران سهی قد و شاهدان سمن خد
1 دوش بادی مشکبو آمد به هنگام سحر گفتم ای خرم نسیم از خلد میآیی مگر
2 کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
1 رفتی و شکیب از دل عشاق برفت نقش هنر از صفحه آفاق برفت
2 فضل وکرم از زمانه رفتند برون آن روز که طاهر بن اسحاق برفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به