هرچند بس نیک افسونِ ماران دانی، زود زود دست به مار مبر کت بگزد، و بر جای بمیراند. ,
2 تو ای مرد افسونگر چیرهدست مبر سوی هر مار بر خیره دست
3 مبادا کت از این دلیری همی زند زخم و بر جای میری همی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شکست دستی کز خامه بینگار آورد نگارها ز سرکلک زرنگار آورد
2 شکست دستی کاندر پرند روم و طراز هزار سحر مبین هردم آشکار آورد
1 امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد
2 چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد سنان رایت او سر ز آسمان برکرد
1 تن زنده والا به ورزندگی است که ورزندگی مایهٔ زندگی است
2 به ورزش گرای وسرافراز باش که فرجام سستی سرافکندگی است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به