1 هرچند هنر به کس نخواهد پرداخت غربتزده را ساز هنر باید ساخت
2 نی گرچه ز خود آه ندارد به جگر خلقش ز برای خویش خواهند نواخت
1 دستم ز جام عکس می لالهگون گرفت گل چیدم آنقدر که کفم رنگ خون گرفت
2 ممنون دُرد و صاف حریفان نمیشود چون نرگس آنکه ساغر خالی، شگون گرفت
1 اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما چراغ میکده روشن شد از پیاله ما
2 به سنگ خاره چه میکرد بازوی فرهاد نمیگشود اگر راه تیشه ناله ما
1 عشق را چون شعله غیر از سوختن دربار نیست هرکه شد ز اهل سلامت مرد این بازار نیست
2 کاش یک بار افتدش بر گلشن کویت گذر آنکه گوید سرو را پا هست چون رفتار نیست؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به