- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟ شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
2 چون نویسم، کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت باز سودایت چه بر طومار و بر دفتر گذشت
3 جانم آمد، بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد آه من تا بحر نیلی رفت و زان برتر گذشت
4 هر خدنگی کامد، از مشکین کمان ابروت در دل مسکین من، پیکان بماند و سرگذشت
5 ناوکی کز دست شستت جست، آمد بر دلم از نسیم نوبهاری، بر دلم خوشتر گذشت
6 در دو عالم، مقصد و مقصود جان عاشقان نیست جز خاک درت، چون میتوان زان در گذشت
7 خاک بر سر میکنم، چون باد و میگریم چو ابر گرچه ابرت از فراز بام و باد از در گذشت
8 شمع را در گیر، امشب تا بگوید روشنت کز خیالت، دوش سلمان را چها بر سر گذشت