1 تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟ چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
2 از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
3 خواهی که همچو زلفت عالم بهم بر آید؟ژ بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری
4 آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را دیدار مینمودی، هر روز یک دو باری؟
5 ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را با دولت وصالت خوش بود روزگاری
6 در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی تا روی تو ببیند یک دم امیدواری
7 در انتظار وصلت جانم رسید بر لب از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
8 جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری
دیدگاهها **