چند سوزی داغها بر دست؟ از هلالی جغتایی غزل 336

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

چند سوزی داغها بر دست؟ آه از دست تو

1 چند سوزی داغها بر دست؟ آه از دست تو گاه از داغ تو مینالیم و گاه از دست تو

2 تا ترا بر دست ظاهر شد سیاهی های داغ روزگار دردمندان شد سیاه از دست تو

3 تو نهاده داغها بر دست چون گلدسته ای من بخود پیچیده چون شاخ گیاه از دست تو

4 مردم از داغ و دگر چون خار و خاشاکم مسوز تا نسوزد خرمن من همچو کاه از دست تو

5 این چه بیدادست؟ کز هر جانب، ای سلطان حسن داد میخواهد چو من صد داد خواه از دست تو

6 هیچ دانی چیست این داغ سیه بر روی ماه؟ عارض خود را سیه کردست ماه از دست تو

7 پیش ازین از داغ نومیدی هلالی را مسوز چند سوزد دردمند بی گناه از دست تو؟

عکس نوشته
کامنت
comment