-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟ ساقیا، بگذار، تا بر خاک ریزم خون او
2 قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او
3 مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد عشق روز افزون من با حسن روز افزون او
4 داغها دارم بدل چون لاله و نتوان نهفت کان همه داغ درون پیداست از بیرون او
5 درد ما چون حسن او هر روز اگر افزون شود زود خواهد کشت ما را حسن روز افزون او
6 از فسونگر نیست چون بیخوابی ما را علاج پیش ما افسانه بهتر باشد از افسون او
7 نامه قتلم نوشت و ساخت عنوانش بخون تا هم از عنوان شوم آگاه بر مضمون او
8 سرو میگوید هلالی قد موزون ترا در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او