چند گیرد جام می کام از از هلالی جغتایی غزل 333

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟

1 چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟ ساقیا، بگذار، تا بر خاک ریزم خون او

2 قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او

3 مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد عشق روز افزون من با حسن روز افزون او

4 داغها دارم بدل چون لاله و نتوان نهفت کان همه داغ درون پیداست از بیرون او

5 درد ما چون حسن او هر روز اگر افزون شود زود خواهد کشت ما را حسن روز افزون او

6 از فسونگر نیست چون بیخوابی ما را علاج پیش ما افسانه بهتر باشد از افسون او

7 نامه قتلم نوشت و ساخت عنوانش بخون تا هم از عنوان شوم آگاه بر مضمون او

8 سرو میگوید هلالی قد موزون ترا در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او

عکس نوشته
کامنت
comment