1 چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟ زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد
2 سایه ی بال هما بستر آسایش نیست ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد
3 محتسب چون به در میکده آید، گوید پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!
4 شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید بگذارید که در صومعه تنها باشد
5 شست و شویی بده ای باطن می زاهد را که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد
6 دوستی نیست خصومت که ترقی نکند در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد
7 عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد
8 آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد
9 جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد