- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کنی تا چند آزارم که زاریهای من بینی؟! به یاری کوش چون یاران، که یاریهای من بینی!
2 سپردم دل، چو روز اولم دیدی، سرت گردم؛ بیا تا روز آخر جانسپاریهای من بینی
3 تو کز شوخی قرارت نیست بر مرکب، تماشا کن که چون گرد از قفایت بیقراریهای من بینی!
4 نخستت بیوفا گفتند و، نشنیدم ز کس، اکنون بیا کز طعن مردم، شرمساریهای من بینی
5 تو شاه حسنی و، ناید پسندت بندهای جز من؛ اگر از بندگان خدمتگزاریهای من بینی
6 گزینی غیر را بر من، دریغ از روزگار خط؛ که ناسازی غیر و سازگاریهای من بینی!
7 بهر کس راز خود گفتی، سمرشد در جهان آذر به من گر باز گویی، رازداریهای من بینی