- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی این رنج روزگار بری ؟ بار این پیر نابکار بری؟
2 جهد کن تا ز موج خیز بلا کشتی عمر بر کنار بری
3 امن جانها ز حصن اسلامست کوش تا جان درین حصار بری
4 ترسم از گلبن جهان به طمع گل نچینیّ و زخم خار بری
5 روزگار تو زان عزیزترست که تو اندوه فخر و عار بری
6 مال و نعمت ترا بدان دادند که تو در بندگی بکار بری
7 نه بدان تا تو ساز جنگ کنی یا که او را بکارزار بری
8 به شترمرغ مانی ای خواجه نه بپّری همی نه بار بری
9 روزگارت ببرد عمر و هنوز تو بر آنی که روزگار بری
10 خوش بود خواب و لذّت مستی باش تا کیفر خمار بری
11 به زبانی همه دروغ و دغل دهدت دل که نام یار بری؟
12 آفرینش ترا برد فرمان گر تو فرمان کردگار بری