- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی به ما نشینی بیگانهوار یارا آخر تفقدی کن یاران آشنا را
2 جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری باز آید آشنایی بنوازد آشنا را
3 دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی محملنشین چه داند حال برهنهپا را
4 نبود ترا حذر چند از آه دردمندان اندیشه کن که باشد گهگه اثر دعا را
5 چشم ترحم از یار دارم ولی چه سازم خوبان نمینوازند عشاق بینوا را
6 روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق آیینه بود در زنگ جام جهاننما را
7 منعم ز بیقراری بیاو مکن که هرچند کردم طلب نجستم صبر گریزپا را
8 بیگانهام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد حال کسی که بیند دیدار آشنا را
9 زر میشود به کف خاک ز اکسیر بینیازی گو از جهان بکش دست جویای کیمیا را
10 مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد در بارگاه سلطان کی ره بود گدا را