-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی ای پیر مغان میکده را در بستن جان یکسلسله مخمور زحسرت خستن
2 کف تو مقسم رزق است و دو گیتی مرزوق چند شاید در روزی بدو عالم بستن
3 کهربائی تو و ما کاه یکی جذبه زلطف که بکوشش نتوانیم به تو پیوستن
4 از عدم تا بوجود این کشش از تست ای عشق مرغ بی بال و پر از دام کی آرد جستن
5 تا تو در را نگشائی همه درها بسته است بستن از تست نیاید زکسی بشکستن
6 عشق را پیشه چو مشاطگی حسن بتان کار عشاق کدام است زجان بگسستن
7 تا سزای من و تو چیست بفردا زاهد من و توبه شکنی ها تو و خم بشکستن
8 تو که صاحب کرمی رد نکنی سائل خویش کار درویش چه باشد بطلب بنشستن
9 عمری آشفته بود بر در تو خاک نشین از تو نان خواهد و از منت دونان رستن