1 تا کی شب و روز و روز، شب از سر سوز نالم ز فراقت ای مه مهر افروز؟!
2 گفتی: شب و روزی دهمت دل، چه شود کان شب امشب باشد و آن روز امروز
1 آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب
2 از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!
1 ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛ که از شکایت اغیار هم زبان بستند
2 گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند
1 ایا نسیم صبا، کت مبارک است قدوم؛ مبارکی و قدوم تو لازم و ملزوم
2 ز شاهدانت، پیغام شهد و من محرور؛ ز گلرخانت ره آورد ورد و، من مزکوم!
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به