- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت
2 مستغرق غم گشته به دریای تحیر باشد که از این ورطه درآیم به سلامت
3 درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش در آتش هجران نتوان کرد اقامت
4 برخیز به بستان که سهی سرو نشستست بر خاک خجالت صنما ز آن قد و قامت
5 دل خال تو را دید و به زلف تو در آویخت تا عاقبت الامر درفتاد به دامت
6 مسکین تنم از خاک درت برفکند دل تا کشته شود بر سر کویت به علامت
7 از دست تو ای چرخ سیه روی شب و روز فریاد جهان سوز زنم تا به قیامت