- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند حال ما را آشفته داری ای دل از زلف خوبرویان در بند و در سلاسل
2 تا چند باشم از غم شوریده حال و بی دل تا چند باشی ای جان از حال بنده غافل
3 دل را ز دست دادم بی فکر الله الله افتد به کاردانان این کارهای مشکل
4 دندان ز کام لعلش برکن دلا که ما نیز بسیار کرده بودیم اندیشه های باطل
5 ملک دلم خرابست از جور دور هجران از وصل چاره ای کن ای پادشاه عاقل
6 بی قدّ دلفریبت در بوستان شادی هرگز نشد دل من بر قد سرو مایل
7 ای دیده چون تواند غیر از رخ تو دیدن هرکس که دیده باشد آن شکل و آن شمایل
8 شمشاد خوش خرامت تا دیده ام ز دیده چون سرو بوستانی پایم بماند در گل
9 دل رفت و جان برآمد از غصّه جهانم تن درهم به خواری چون چاره نیست با دل