تا چند حال ما را آشفته از جهان ملک خاتون غزل 890

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تا چند حال ما را آشفته داری ای دل

1 تا چند حال ما را آشفته داری ای دل از زلف خوبرویان در بند و در سلاسل

2 تا چند باشم از غم شوریده حال و بی دل تا چند باشی ای جان از حال بنده غافل

3 دل را ز دست دادم بی فکر الله الله افتد به کاردانان این کارهای مشکل

4 دندان ز کام لعلش برکن دلا که ما نیز بسیار کرده بودیم اندیشه های باطل

5 ملک دلم خرابست از جور دور هجران از وصل چاره ای کن ای پادشاه عاقل

6 بی قدّ دلفریبت در بوستان شادی هرگز نشد دل من بر قد سرو مایل

7 ای دیده چون تواند غیر از رخ تو دیدن هرکس که دیده باشد آن شکل و آن شمایل

8 شمشاد خوش خرامت تا دیده ام ز دیده چون سرو بوستانی پایم بماند در گل

9 دل رفت و جان برآمد از غصّه جهانم تن درهم به خواری چون چاره نیست با دل

عکس نوشته
کامنت
comment