- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب آخر از بیطاقتی تیغ جزا خواهم کشید
2 گر حسام هجو خواهم داشت زین پس در غلاف برخلاف ماسلف آزارها خواهم کشید
3 میزند چون تیغ طعنم خواه دشمن خواه دوست میکشم تیغ زبان ورنه جفا خواهم کشید
4 تا غنیمان را کنم هریک به کنجی منزوی خویش را بیرون ز کنج انزوا خواهم کشید
5 بر عقاب طبع چون خواهم زدن با یک ستیز نیک و بد را بر عقابین پر هجا خواهم کشید
6 هرکه بیاندیشه است از قلزم اندیشهام کشتی عیشش به گرداب فنا خواهم کشید
7 در قفای من زبان هر که میگردد به خبث من به تیغ هجو بیرون از قفا خواهم کشید
8 چون به زور طبع قلاب نفس خواهم فکند پیر و برنا را به کام اژدها خواهم کشید
9 تا ز تیغ بیم گردد زهرهٔ بیگانه چاک انتقام اول ز خویش و آشنا خواهم کشید
10 تا بساط این و آن بر هم خورد زابیات هجو لشگر آفت به میدان بلا خواهم کشید
11 دیدهٔ اغیار خواهم کند و در چشم امید یار را هم داروی خوف و رجا خواهم کشید
12 بهر دشمن دار عبرت خواهم اندر شهر زد دوست را هم کرسی از زیر پا خواهم کشید