-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی از بخت فرو بسته گره وا نکنی نظر لطف به آوارگی ما نکنی
2 گوییا اسم جدایی نشنیده است دلت ورنه درد دل ما از چه مداوا نکنی
3 شده آئینه دل تیره تر از چهره بخت ز چه از یک نظرش پاک و مصفا نکنی
4 هوس خاک سر کوی تو اندر لب سرماست همتی از چه برین منصب عظمی نکنی
5 اینقدر هم نبود بیاثر آه دل ما مگر از سوز دل سوخته پروا نکنی
6 (صامتا) کار جهان گشت به کامت که دگر ز غم دلبر خود شورش و غوغا نکنی