تا کی آن شوخ مرا بیند و نادیده کند از جامی غزل 300

تا کی آن شوخ مرا بیند و نادیده کند

1 تا کی آن شوخ مرا بیند و نادیده کند بشنود ناله زار من و نشنیده کند

2 چون بگریم بر او فاش ز من پنهانی در رقیبان نگرد خنده دزدیده کند

3 بر زمینی که شود دیده نشان قدمش هر که اهل نظر آنجا قدم از دیده کند

4 من ندارم گله ای زان کله شانه زده هر چه با من کند آن طره ژولیده کند

5 بر خراشیده دلم گو مگذر زانکه مباد کش خراش دل من پای خراشیده کند

6 پرده زاهد سالوس برانداخته باد با بتان چند نظربازی پوشیده کند

7 جامی از یار پسندیده چه رنجی حاشا کان پسندیده به جز کار پسندیده کند

عکس نوشته
کامنت
comment