1 تا کی از آرزوی جاه و خطر به در شاه و زی امیر شوی؟
2 دشمن من شدی بدانکه چو من حاضر آیم تو می حسیر شوی
3 جهد آموختن بباید کرد گرت باید که بینظیر شوی
4 که نمیرند جمله باخطران تا تو، ای بیخطر، خطیر شوی
1 حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبانها
2 خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن که گویدشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
1 چون در جهان نگه نکنی چون است؟ کز گشت چرخ دشت چو گردون است
2 در باغ و راغ مفرش زنگاری پر نقش زعفران و طبر خون است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به