1 تا کی از آرزوی جاه و خطر به در شاه و زی امیر شوی؟
2 دشمن من شدی بدانکه چو من حاضر آیم تو می حسیر شوی
3 جهد آموختن بباید کرد گرت باید که بینظیر شوی
4 که نمیرند جمله باخطران تا تو، ای بیخطر، خطیر شوی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار
2 هر چند که بسیار و دراز است سخنهات چون خوب و خوش است آن نه دراز است نه بسیار
1 گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود: آب باز آب شود خاک باز خاک شود
2 جانش زی فراز شود تنش زی مغاک شود تن سوی پلید شود پاک باز پاک شود
1 باز جهان تیز پر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است؟
2 نیست جهان خوار سوی ما، ز چه معنی خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به