- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی از خلق اسیر غم بیهوده شوی از همه رو به خدا آر که آسوده شوی
2 روز و شب در نظرت موج زنان بحر قدم حیف باشد که به لوث حدث آلوده شوی
3 مس قلبی چه تکاسل کنی اکسیر طلب زان چه حاصل که به تلبیس زراندوده شوی
4 خواب بگذار که در انجمن زنده دلان گر شوی دیده ور از دیده نغنوده شوی
5 مکن ای خواجه درشتی که درین تیره مغاک تا زنی چشم به هر زیر قدم سوده شوی
6 سعی در کاستن هستی خود کن که چو ماه گر شوی کاسته شک نیست که افزوده شوی
7 جامی از فقر نسیمی به مشامت نرسد تا خوش از بوده و غمناک ز نابوده شوی