تا کی کنم ای دوست به از جهان ملک خاتون غزل 896

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تا کی کنم ای دوست به درد تو تحمّل

1 تا کی کنم ای دوست به درد تو تحمّل دریاب دلم را و مکن بیش تعلّل

2 رحمی کن و بر حال من خسته ببخشای تا چند کنی بر من سرگشته تطاول

3 چندم به سر خار جفا دل بخراشی ای گل چه زیان باشدت از صحبت بلبل

4 چون گل به چمنهای جهان روی نماید بلبل نتواند که کشد بار تحمّل

5 تا کی نکنی از سر انصاف و مروّت در حال من بی کس بیچاره تأمل

6 یارب ز جفای فلک و جور رقیبان کردیم به درگاه جلال تو توکّل

7 زنهار منال ای دل مسکین ز جفایش ناچار بود خار هرآنجا که بود گل

8 آخر نظری کن به من از لطف نگارا تا چند نمایی ز من خسته تغافل

9 در خلوت چشمم صنما خیل خیالت بنشست و کند بهر جمال تو تحمّل

عکس نوشته
کامنت
comment