1 تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم کو دیر محبت که به دریای دل افتم
2 کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم
3 آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس بی فایده در دامگه آب و گل افتم
4 مستی ز من آموز که چون شعلهٔ مرهم از داغ جگر خیزم و در خون دل افتم
5 کو انجمن قرب که تا بال گشایم پر سوخته پیرامن شمع چگل افتم
6 عرفی که گمان داشت که از وادی اسلام باز آیم و در سجدهٔ بت منفعل افتم
دیدگاهها **