1 با یار رقیب می پرستی تا کی در میکده وصال مستی تا کی
2 از دامن او مرا بآن زلف ترا کوتهدستی و درازدستی تا کی
1 کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
2 بیبقا شادی وصل تو و دانم که ز پی آرد این خنده کم گریه بسیار مرا
1 ای باد بگو آن شه رعنا پسران را سر خیل بتان خسرو زرّینکمران را
2 ناخن زن داغ دل ارباب محبت صیقلگر آئینه صاحبنظران را
1 آنکه با من همنشین در عشق جانان من است کیست غیر از دل که آنهم دشمن جان من است
2 نیست با کم از سیه بختی که داغ عشق او روز و شب مهر منیر و ماه تابان من است