1 تا کی باشی ز عافیت در پرهیز با خلق به آشتی و با خود به ستیز؟
2 ای خفتهٔ بی خبر اگر مرده نهای روز آمد و رفت، تا به کی خُسبی؟ خیز!
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رو دیده بدوز تا دلت دیده شود زان دیده جهان دگرت دیده شود
2 گر تو ز سر پسند خود برخیزی احوال تو سر به سر پسندیده شود
1 تا حا و دو میم و دال نامت کردند عرش و فلک و کعبه مقامت کردند
2 اکنون که به رهبری تمامت کردند سرتاسر آفاق به نامت کردند
1 عمر از پی افزون زر کاسته گیر صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر
2 پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به