1 تو چگونه رهی که دست اجل بر سر تو همی زند سر پاس
1 خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال
2 یمین دولت و دولت بدو نموده هنر امین ملت و ملت بدو گرفته جمال
1 آن زلف سرافکنده بر آن عارض خرّم از بهر چه چیزست بدان بوی و بدان خم
2 هر چند همی مالد خمّش نشود راست هر چند همی شوید بویش نشود کم
1 چه چیزست رخساره و زلف دلبر گل مشگبوی و شب روز پرور
2 گل اندر شده زیر نور سته سنبل شب اندر شده زیر خورشید انور